منتظر یه فرشته

دفتر سوم

سلام امروز رفته بودم  دنبال وامم و بعد هم دنبال کار شرکت خلاصه حدود ساعت 12 رسیدم شرکت و او نمازم رو خوندم خیلی کار دارم نمی دونم کدومشون رو انجام بدم تازه باید امروز امپولم رو بزنم نمی دونم کی وقت کنم بزنم که همسری نفهمه خیلی هم سرم درد می کنه  خواهرم هم امروز می ره  یه مسافرت خارج از کشور که شب می خوایم بریم بدرقش  خیلی دلم براش تنگ می شه  امروز توی مترو  یه خانم  باردار دیم فکر کنم 8 یا 9 ماهش بود خیلی نگاش کردم و گفتم خدایا یعنی یه روز می شه  من هم ان شاءالله من  این دفعه می خوام از در امید واری حرف بزنم اگه  خدا بخواد این ماه بهم می ده و من هم از این انتظار خلاص می شم تازه کلی لباس هم ...
30 بهمن 1391

دفتر دوم

سلام حالم اصلا خوب نیست شدیدا حالت تهوع دارم  و دهنم بد مزه است فکر کنم از عوارض ای قرص کلومیفن باشه خیلی داره اذیتم می کنه  هر چی غذا یم خورم سیر نمی شم و مدام ضعف دارم  نمی دونم چه کار کنم  گاهی شوهرم با شوخی می گه نکنه حامله باشی و کلی با هم میخندیم بهش می گم مگه میشه  اخهمن تازه  امروز پری تموم شده اخه چه جوری ممکنه گاهی توی دلم قند اب می شه و می گم  کاش حامله بودم تمام حالت های بارداری رو دارم از سرگیجه و تهوع و ضعف گرفته تا ...... اما میدونم دارم خودم رو گول می زنم  رفتم عوارض این قرص ها رو خوندم  که نوشته بود تهوع و گر گرفتگی  که من الان به دو تای این ها دچار شدم گاهی این قدر گر می...
29 بهمن 1391

دفتر اول

سلام  اومدم  هرچی تو دلم هست رو بنویسم  و کمی این بغض و دلتنگی هام کم بشه و همه چی رو بنویسم نمی دونم می تونم یا نه و خیلی چیز ها رو که به هیچ کسی نمی تونم بگم  رو هم  بنویسم  از کجا شروع کنم چند سالی که ازدواج کردیم حدود 6 ساله  و  6 ساله که منتظر یه فرشته ی ناز هستم که هر ماه من رو به انتظار می نشونه  نمی دونم  چی بگم می دونم مصلحت خداست  اما ادم بدی مثل من  نمی دونم می تونه  از پس این امتحان های خدا بر بیاد یا نه  نمی دونم  خلاصه داشتم براتون می گفتم   البته6 سال که انتظار نکشیدم  بهتره بگم 3 ساله که انتظارم داره به اوج خودش می رسونه  و من رو ...
28 بهمن 1391
1